مهاتلغتنامه دهخدامهات . [ م َ ] (اِ) این لفظ در لغت به معنی گاو ماده ٔ وحشی میباشد اما کلمه ٔ عبرانی که به مهات ترجمه شده ، به احتمال قوی مقصود از حیوان معروفی باشد که در طور سی
محاطلغتنامه دهخدامحاط. [ م ُ ] (ع ص ) جای گرداگرد برآورده شده برای گوسفندان و شتران و برای مردمان . (از ناظم الاطباء). گرداگرد فرا گرفته . مقابل محیط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا
مهاتاةلغتنامه دهخدامهاتاة. [ م ُ ] (ع مص ) دادن . (منتهی الارب ). به کسی چیزی دادن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ).
مهاترةلغتنامه دهخدامهاترة. [ م ُ ت َ رَ ] (ع مص ) به باطل دشنام دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هتار.(ناظم الاطباء). به یکدیگر دشنام دادن . (آنندراج ).
مهاتکةلغتنامه دهخدامهاتکة. [ م ُ ت َ ک َ ] (ع مص ) با همدیگر در تاریکی شب رفتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
ماتفرهنگ انتشارات معین(ص .) 1 - حیران ، سرگشته . 2 - (اِ.) وضعیتی در بازی شطرنج که شاه قادر به هیچ حرکتی نیست و بازی به اتمام می رسد.
مهاتاةلغتنامه دهخدامهاتاة. [ م ُ ] (ع مص ) دادن . (منتهی الارب ). به کسی چیزی دادن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ).
مهاترةلغتنامه دهخدامهاترة. [ م ُ ت َ رَ ] (ع مص ) به باطل دشنام دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هتار.(ناظم الاطباء). به یکدیگر دشنام دادن . (آنندراج ).
مهاتکةلغتنامه دهخدامهاتکة. [ م ُ ت َ ک َ ] (ع مص ) با همدیگر در تاریکی شب رفتن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).