منیحلغتنامه دهخدامنیح . [ م َ ] (ع ص ، اِ) تیر قمار که نصیب ندارد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیر هشتم قمار. (مهذب الأسماء). تیر بدون نصیب . (از اقرب الموارد). || تیری که ب
منیحلغتنامه دهخدامنیح . [ م َ ] (ع ص ) دهنده و عطاکننده . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ) (از فرهنگ جانسون ).
منیحةلغتنامه دهخدامنیحة. [ م َ ح َ ] (ع ص ) ستور که پشم و شیر و بچه اش انعام کنند. (منتهی الارب ). گوسپند و یا شتری که به کسی انعام کنند که پشم و شیرو بچه ٔ آن مال وی باشد و خود
منیحةلغتنامه دهخدامنیحة. [ م َ ح َ ] (ع ص ) ستور که پشم و شیر و بچه اش انعام کنند. (منتهی الارب ). گوسپند و یا شتری که به کسی انعام کنند که پشم و شیرو بچه ٔ آن مال وی باشد و خود
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حمیس بن عامربن منیح مکنی به ابوجعفر و معروف به ابن منیح . از علماء طلیطله . او از بزرگان هندسه و نجوم و طب است و در ادبیات و شعر نیز
منائحلغتنامه دهخدامنائح . [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ مَنیحة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منیحة و منایح شود.
منایحلغتنامه دهخدامنایح . [ م َ ی ِ ] (ع اِ) منائح . ج ِ منیحة. بخششها. دهشها. مواهب : گه معانی را خزانه ، گه امانی را دلیل گه مصالح را وساطه ، گه منایح را سفیر.عبدالواسع جبلی (د