منیبلغتنامه دهخدامنیب . [ م ُ ] (ع اِ) باران جَود و نیکو بهاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). باران سودمند فراوان و نیکو بهاری . (ناظم الاطباء). || (ص ) بازگردند
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبدة (و بقولی عبیدة)بن ریاح غسانی . محدث است . طبرانی و خطیب و حافظ از او اخراج کنند که وی از ابن منیب نقل کند که گفت پیغمبر (ص ) آیه ٔ
حبیبلغتنامه دهخداحبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن محمد. وی از پدر خود از ابراهیم صائغ روایت دارد، و عبدالرحیم بن منیب از وی روایت کند. و این ابراهیم صائغ همان است که حبیب بن ابی حبیب خ
ابوالیمانلغتنامه دهخداابوالیمان . [ اَ بُل ْ ی َ ] (اِخ ) المقری . محدث است . او از ابی المنیب حرشی و از او یحیی بن حمزه روایت کند.
طاهرلغتنامه دهخداطاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (الشیخ ) ابن حسین بن طاهر. او راست : «المسلک القریب ، لکل ّ سالک منیب » این کتاب با دُعاء بخاری و طریقه ٔ سادات باعلوی که در تصوّف و از تأ