منگورلغتنامه دهخدامنگور. [ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است در بلاد کیماک که دشت قبچاق باشد و درآن چشمه ای است که اندک آبی دارد. اما هر چند بردارند کم نمیشود. (برهان ) (آنندراج ) (از نا
منگورلغتنامه دهخدامنگور. [ م َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای شش گانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد است . دهستان منگور از 79 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 8895 تن ا
بادین آباد منگورلغتنامه دهخدابادین آباد منگور. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. در 58هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 49هزارگزی باختر شوسه ٔ مهاباد بسردشت در جل
منصورلغتنامه دهخدامنصور. [ م َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن احمدبن اسد سامانی ، مکنی به ابوصالح . رجوع به ابوصالح شود.
مناورةدیکشنری عربی به فارسیشروع بازي شطرنج , از دست دادن يکي دو پياده در برابر تحصيل امتيازاتي , بذله , موضوع بحث , مانور , تمرين نظامي
بادین آباد منگورلغتنامه دهخدابادین آباد منگور. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. در 58هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 49هزارگزی باختر شوسه ٔ مهاباد بسردشت در جل
حجرانلغتنامه دهخداحجران .[ ح ِ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه ٔشهرستان مهاباد در چهل و پنج هزارگزی جنوب باختری مهاباد و بیست و شش هزار و پانصدگزی باختر شوسه ٔ مهاب
کاریکلغتنامه دهخداکاریک . (اِخ ) دهی از دهستان منگور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، در 38500گزی جنوب باختری شوسه ٔ مهاباد، 19500گزی جنوب باختری شوسه ٔ مهاباد به سردشت ، کوهستانی ، سر
ترکشلغتنامه دهخداترکش . [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منگور واقع در بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد و 54 هزارگزی جنوب باختری مهاباد و چهل و پنج هزار و پانصدگزی باختر شوسه ٔ مها