منکراتلغتنامه دهخدامنکرات . [ م ُ ک َ ] (ع ص ، اِ) چیزهای نامطبوع و نامشروع و ناراست و ناحق . (ناظم الاطباء). ج ِ مُنکَر: از ایذاء مردمان و دوستی دنیا و جادویی و دیگر منکرات پرهیز واجب دیدم . (کلیله و دمنه ). رجوع به منکر شود.- منکرات الموت ؛ شدائد و سختیهای مرگ . (
منقرضلغتنامه دهخدامنقرض . [ م ُ ق َ رَ ] (ع اِ) انقراض . پایان . نهایت . آخر.وقت انقراض : ذکر هر یک تا منقرض زمان چون چشمه ٔ خورشید تابان خواهد بود. (جهانگشای جوینی ).
منقردلغتنامه دهخدامنقرد. [ م ُ ق َ رِ ] (ع ص ) ثابت و در جای خود قرارگرفته . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
منقرضلغتنامه دهخدامنقرض . [ م ُ ق َ رِ ] (ع ص )بریده شونده و درگذرنده . (آنندراج ). بریده شونده . (غیاث ). انقراض یافته و درگذشته و بریده شده و قطعشده و نابود و منعدم . (ناظم الاطباء). برافتاده . ورافتاده .- منقرض شدن ؛ از بین رفتن . نابود شدن .ورافتادن <span class
منهیاتواژهنامه آزادمنکرات، کارهای بد، ناشایسته ها ، ناروا ، آنچه که از جانب شارع ممنوع ویا منع شده است
مناکیرلغتنامه دهخدامناکیر. [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُنکَر، به معنی زیرک . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به منکر شود. || ج ِ منکور، و آن ضد معروف است . (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد) || منکرات . گویند: «هم یرکبون المنکرات و المناکیر». (از ذیل اقرب الموارد) (از المنجد).<b
مناکرلغتنامه دهخدامناکر.[ م َ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُنکَر. (از المنجد) (از اقرب الموارد). افعال و اقوال زشت و ناپسند که بر خلاف رضای خداست . منکرات : یکی آنکه در عنفوان جوانی و ریعان کامرانی ... از مناکر و مناهی دست بداشته است . (المعجم چ دانشگاه ص <span class="hl" dir=