منوشلغتنامه دهخدامنوش . [ ] (اِخ ) وی در تاریخ سیستان پدر نوذر و پسر منوشرود معرفی شده است . رجوع به تاریخ سیستان و منوشرود شود.
منوشانلغتنامه دهخدامنوشان . [ م َ ] (اِخ ) نام حاکم فارس است که از جانب کیخسرو حکومت و پادشاهی فارس میکرد. (برهان ). نام حاکم پارس است که مبارز لشکر کیخسرو بود. (جهانگیری ) (فرهنگ
منوشانلغتنامه دهخدامنوشان . [ م َ ] (اِخ ) نام حاکم فارس است که از جانب کیخسرو حکومت و پادشاهی فارس میکرد. (برهان ). نام حاکم پارس است که مبارز لشکر کیخسرو بود. (جهانگیری ) (فرهنگ
منوچهرفرهنگ نامها(تلفظ: manučehr) به معنی ' از نژاد و پشت منوش' [منوش یکی از ناموران قدیم] ؛ (در اعلام) منوچهر از خاندان ایرج یکی از پادشاهان پیشدادی است ؛ اسم خاندان وی در اوست
سامانلغتنامه دهخداسامان . (اِخ ) ابن لافخ بن منوشائیل بن متوخائیل بن عیرازبن قابیل بن آدم و برادر یافال برقال اول کسی بعلم طب شروع کرده . (تاریخ گزیده ص 86).
منوچهرلغتنامه دهخدامنوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) در اوستا منوش چیتهر (فرهنگ ایران باستان ). منوش چیتر یا منوچیتر . (ایران در زمان ساسانیان چ مکری ص 104 و 137). منوش چیهر . (مزدیسنا،
همای و همایونواژهنامه آزادنام داستانی از خواجوی کرمانی حاوی 4435 بیت در وصف عشق همای پسر منوشنگ شاه، پادشاه شام، به عشق همایون دختر خاقان چین. این داستان شبیه رمانس است. عاشق و معشوق بعد