منوسلغتنامه دهخدامنوس . [ م ُ ن َوْ وِ ] (ع ص ) خرما که اطراف آن سیاه گردیده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
دادگرلغتنامه دهخدادادگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) عادل . مقسط. (دهار). داور. دادرس : توگر دادگر باشی و پاک رای همی مزد یابی بدیگرسرای . فردوسی .که ای شاه نیک اختر دادگرتو بی چاشنی دست خ