منوردیکشنری عربی به فارسیروشن کردن , درخشان ساختن , زرنما کردن , چراغاني کردن , موضوعي را روشن کردن , روشن (شده) , منور , روشن فکر
منورلغتنامه دهخدامنور. [ م ُ ن َوْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودقات است که در بخش مرکزی شهرستان مرند واقع است و 618 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
منور رازیلغتنامه دهخدامنور رازی . [ م ُ ن َوْ وَ رِ ] (اِخ ) اﷲویردی ، از مریدان حاج محمدجعفر همدانی بود و چندی نیز خدمت حاج محمدرضای همدانی کردو از یمن همت ایشان از سالکان مسلک طریق
منور چتردارparachute flare, parachute distress signalواژههای مصوب فرهنگستاننوعی منور علامتدهی که بخش نورانی آن به چتری متصل است تا با کاهش سرعت فرود منور زمان علامتدهی را افزایش دهد