منمللغتنامه دهخدامنمل . [ م ُ م َ ] (ع ص ، اِ) نوشته ٔ متعارف الخط. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مکتوب و نوشته و نوشته ای که خطوط آن به هم نزدیک باشد. (ناظم الاط
منمللغتنامه دهخدامنمل . [ م ُ ن َم ْ م َ ] (ع ص )بلندکرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلندکرده و برداشته شده . (ناظم الاطباء).
منمللغتنامه دهخدامنمل .[ م ِ م َ / م ُ م ِ ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب ). سخن چین و نمام . (ناظم الاطباء). نمام . (اقرب الموارد).
منملةلغتنامه دهخدامنملة. [ م ُ ن َم ْ م َ ل َ ] (ع ص ) امراءة منملة؛ زنی که یک جا قرار نگیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زنی که به یک جا قرار و آرام نگیرد. (ناظ
منملقلغتنامه دهخدامنملق . [ م ُ م َل ِ ] (ع ص ) نرم و تابان شده . || رهاشده وخلاص شده . || درگذشته شده . (ناظم الاطباء).
منملسلغتنامه دهخدامنملس . [ م ُ م َ ل ِ ] (ع ص ) نرم و تابان . (آنندراج ). صیقل شده و جلاداده شده و تابان کرده شده . || خلاص شده و رهاشده . || بازداشته شده . || چشم خیره شده . (ن
منملةلغتنامه دهخدامنملة. [ م ُ ن َم ْ م َ ل َ ] (ع ص ) امراءة منملة؛ زنی که یک جا قرار نگیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زنی که به یک جا قرار و آرام نگیرد. (ناظ
منملقلغتنامه دهخدامنملق . [ م ُ م َل ِ ] (ع ص ) نرم و تابان شده . || رهاشده وخلاص شده . || درگذشته شده . (ناظم الاطباء).
منملسلغتنامه دهخدامنملس . [ م ُ م َ ل ِ ] (ع ص ) نرم و تابان . (آنندراج ). صیقل شده و جلاداده شده و تابان کرده شده . || خلاص شده و رهاشده . || بازداشته شده . || چشم خیره شده . (ن
انماللغتنامه دهخداانمال . [ اِ ] (ع مص ) نمامی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). سخن چینی نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). منمل نعت است از آن . (آنندراج ).