منقودلغتنامه دهخدامنقود. [ م َ ] (ع ص ) پول نقد و حاضر و آماده . (ناظم الاطباء). || نقدیافته . نقدینه یافته : همه گرانبار دو اجر جزیل و دو ثواب جمیل با مساکن خویش رفتندی یکی منقو
منقولغتنامه دهخدامنقو. [ م َ ق َ] (اِ) زکامی است سخت تر از سقو در ستور مانند اسب و غیره . بیماریی است در اسب که به انسان نیز سرایت کند و سخت خطیر. بیماریی است مانند آنفلوآنزا در
منقوبلغتنامه دهخدامنقوب . [ م َ ] (ع ص ) گرزده . (منتهی الارب ). مبتلا به جرب و گری . || سوراخ شده و تهی و میان کاواک و کنده . (ناظم الاطباء).
ناقدلغتنامه دهخداناقد. [ ق ِ ] (ع ص ) سره کننده ٔ درهم ها. (ناظم الاطباء). تمیزدهنده ٔ میان پول سره و ناسره . (فرهنگ نظام ). صراف . (از سمعانی ). سیم گزین . (مهذب الاسماء) (ملخص
منقولغتنامه دهخدامنقو. [ م َ ق َ] (اِ) زکامی است سخت تر از سقو در ستور مانند اسب و غیره . بیماریی است در اسب که به انسان نیز سرایت کند و سخت خطیر. بیماریی است مانند آنفلوآنزا در
منقوبلغتنامه دهخدامنقوب . [ م َ ] (ع ص ) گرزده . (منتهی الارب ). مبتلا به جرب و گری . || سوراخ شده و تهی و میان کاواک و کنده . (ناظم الاطباء).