منقضی شدنفرهنگ مترادف و متضادسپریشدن، گذشتن، به سر رسیدن، پایان یافتن، سرآمدن، انقضا یافتن، خاتمه یافتن ≠ شروعشدن
منقضیلغتنامه دهخدامنقضی .[ م ُ ق َ ] (ع ص ) سپری شونده و نابودشونده . (آنندراج ). تمام شده و به انجام رسیده و پرداخته شده و به سرآمده و ناپدیدشده و نابودشده و درگذشته . (ناظم الا
lordدیکشنری انگلیسی به فارسیخداوند، ارباب، لرد، صاحب، شاهزاده، مالک، خدیو، سید، حکمروایی کردن، مانند لرد رفتار کردن، عنوان لردی دادن به
Lord of Misruleدیکشنری انگلیسی به فارسیپروردگار نابهنگام، متصدی وسرپرست تفریحات ونمایشات مخصوص عید تولد مسیح
expireدیکشنری انگلیسی به فارسیمنقضی می شود، منقضی شدن، سپری شدن، مردن، بانتها رسیدن، بپایان رسیدن، دم براوردن، تمام شدن، سرامدن
expiresدیکشنری انگلیسی به فارسیمنقضی می شود، منقضی شدن، سپری شدن، مردن، بانتها رسیدن، بپایان رسیدن، دم براوردن، تمام شدن، سرامدن
سپری شدنفرهنگ مترادف و متضادپایان یافتن، گذشتن، منقضی شدن، تمام شدن، به اتمامرسیدن، گذشتن، طی شدن، به سررسیدن ≠ شروع شدن
سپری شدنلغتنامه دهخداسپری شدن . [ س ِ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گذشتن و آخر شدن . (آنندراج ). گذشتن و تمام شدن . (غیاث ). منقضی شدن و تمام شدن . (ناظم الاطباء) : چون سال صد و نود و نه