منقصةلغتنامه دهخدامنقصة. [ م َ ق َ ص َ ] (ع اِ) عیب . (مهذب الأسماء). کمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نقص . ج ، مناقص . (اقرب الموارد). رجوع به مدخل بعد و منقصت
منقصهلغتنامه دهخدامنقصه . [ م َ ق َ ص َ / ص ِ ] (ازع ، اِ) منقصة. منقصت . نقص . عیب . کاستی : اخلاص و صدق و منقبه داریم و خود نداشت غدر و نفاق و منقصه تا خاندان ماست . خاقانی .رج
منقصهلغتنامه دهخدامنقصه . [ م َ ق َ ص َ / ص ِ ] (ازع ، اِ) منقصة. منقصت . نقص . عیب . کاستی : اخلاص و صدق و منقبه داریم و خود نداشت غدر و نفاق و منقصه تا خاندان ماست . خاقانی .رج
مناقصلغتنامه دهخدامناقص . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ منقصة. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ِ منقصت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منقصة و منقصت شود.
منقصتلغتنامه دهخدامنقصت . [ م َ ق َ ص َ ] (ع اِ) نقصان و عیب . (غیاث ). کمی و نقصان و زیان و خسارت و عیب و خطا. (ناظم الاطباء). منقصة. نقص . نقیصه . کمی . کاستی . ج ، مناقص . (یا
شنقصةلغتنامه دهخداشنقصة. [ ش َ ق َ ص َ ] (ع مص ) به نهایت چیزی رسیدن .لغت مولد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کوشش نمودن . استقصاء. استقصای زیاده از حد کردن . (فرهنگ فار