منقذلغتنامه دهخدامنقذ. [ م ُ ق ِ ](ع ص ) رهاننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نجات دهنده . رهاکننده . خلاص کننده : المنقذ من الضلال . (از یادداشت مرحوم دهخد
منقضفرهنگ انتشارات معین(مُ نَ قَ ضّ) [ ع . ] (اِفا. ص .) 1 - سواری که بر دشمن هجوم آورد. 2 - بازی که از هوا بر شکار فرود آید. 3 - دیوار افتاده یا دیواری که نزدیک افتادن باشد. 4 - ستا
منغضلغتنامه دهخدامنغض . [ م ُ غ ِض ض ] (ع ص ) آنکه چشم فرومی خواباند و فروخفته چشم . (ناظم الاطباء). رجوع به انغضاض شود.
منقزلغتنامه دهخدامنقز. [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) پیوسته آب صافی و خوش خورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه آب صاف می نوشد. (ناظم الاطباء). || دشمن را کشنده . (
منقضلغتنامه دهخدامنقض . [ م ُ ق َض ض ] (ع ص ) دیوار افتنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). دیواری که ترس از افتادن وی باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مرغ فرودآینده از
منقذملغتنامه دهخدامنقذم . [ م ُ ق َ ذِ ](ع ص ) شتابنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شتافته و آنکه می شتابد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ابن منقذلغتنامه دهخداابن منقذ. [ اِ ن ُ م ُ ق ِ ] (اِخ ) مؤیدالدوله ابوالمظفر مجدالدین اسامةبن مرشدبن علی حمیری شیزری . مولد او به سال 498 هَ . ق . و وفات به دمشق در 584. او سفرهای
منذدیکشنری عربی به فارسیبعد از , پس از , از وقتي که , چون که , نظر باينکه , ازاينرو , چون , از انجايي که
منقذملغتنامه دهخدامنقذم . [ م ُ ق َ ذِ ](ع ص ) شتابنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). شتافته و آنکه می شتابد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ابن منقذلغتنامه دهخداابن منقذ. [ اِ ن ُ م ُ ق ِ ] (اِخ ) مؤیدالدوله ابوالمظفر مجدالدین اسامةبن مرشدبن علی حمیری شیزری . مولد او به سال 498 هَ . ق . و وفات به دمشق در 584. او سفرهای
حبیشلغتنامه دهخداحبیش . [ ] (اِخ ) ابن خالدبن سعدبن منقذبن ربیعةبن اصرم بن خُبَیس بن حرام بن حبیشةبن کعب بن عمرو خزاعی . مکنی به ابوصخر. و او را حبیش بن اشعر، و حبیش اشعری نیز گ