منفهقلغتنامه دهخدامنفهق . [ م ُ ف َ هَِ] (ع ص ) برق فراخ گردیده و جز آن . (از منتهی الارب ). برق و آب فراخ . (آنندراج ). برق فراخ شده و پراکنده گشته . (ناظم الاطباء). فراخ . واسع
منفحقلغتنامه دهخدامنفحق . [ م ُ ف َ ح ِ ] (ع ص ) طریق منفحق ؛راه گشاد. (از اقرب الموارد). رجوع به منفهق شود.
مُنفِقِينَفرهنگ واژگان قرآنانفاق کنندگان (کلمه انفاق به معناي بذل مال و صرف آن در رفع حوايج خويشتن و يا ديگران است )
متفهقلغتنامه دهخدامتفهق . [ م ُ ت َ ف َهَْ هَِ ] (ع ص ) فراخ و گشاده .(آنندراج ). برق منتشر و پهن گسترده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خون روان و جاری شده
متفهقلغتنامه دهخدامتفهق . [ م ُ ت َ ف َهَْ هَِ ] (ع ص ) فراخ و گشاده .(آنندراج ). برق منتشر و پهن گسترده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خون روان و جاری شده
منزهقلغتنامه دهخدامنزهق . [ م ُ زَ هَِ ] (ع ص ) برجهنده و رمنده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به انزهاق شود.
منفتقلغتنامه دهخدامنفتق . [ م ُ ف َ ت ِ ] (ع ص ) گشاده و شکافته شده . (آنندراج ). شکافته و کفته . (ناظم الاطباء). شکفته : غنچه ٔ امانی منفتق صبح آمال منفلق . (منشآت خاقانی چ محمد