منفقلغتنامه دهخدامنفق . [ م ُ ف َ ] (ع ص ) منفق علیه ؛ کسی که قانوناً استحقاق اخذ نفقه را از دیگری دارد. واجب النفقه . (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
منفقلغتنامه دهخدامنفق . [ م ُ ف َق ق ] (ع ص ) گشاده . (آنندراج ). گشاده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انفقاق شود.
منفقلغتنامه دهخدامنفق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) نفقه دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). نفقه دهنده و خرج کننده . (ناظم الاطباء) : اگر نه آنستی که این یتیم بی مشفقی و منفقی بماند... (سندبادن
مُنفِقِينَفرهنگ واژگان قرآنانفاق کنندگان (کلمه انفاق به معناي بذل مال و صرف آن در رفع حوايج خويشتن و يا ديگران است )
مستغفرینلغتنامه دهخدامستغفرین . [ م ُ ت َ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستغفر (در حالت نصبی و جری ). طلب کنندگان آمرزش . آمرزش خواهان : الصابرین والصادقین و القانتین و المنفقین و المستغفرین
اسجاعلغتنامه دهخدااسجاع . [ اَ] (ع اِ) ج ِ سجع. آوازهای کبوتر و فاخته . (غیاث ). || سخنهای باقافیه . (غیاث ). رشیدالدین وطواط گوید: اسجاع سه است : متوازی ، مطرف ، متوازن . متوازی
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن الخضر معروف به خضرویه ٔ بلخی . یکی از بزرگان صوفیه و او را کتابی است به نام الرعایة بحقوق اﷲ. (کشف المحجوب هجویری ). و در صفةالصفوة
کسوهواژهنامه آزاددر لغت:به کسر و ضم کاف و سکون سین و فتح واو از ریشه "کسو" به معنای لباس و پوشاک است. در فقه:به هر آنچه که مایه پوشش عرفی بدن فرد به گونه ای باشد که امکان رویت آ
ندا کردنلغتنامه دهخداندا کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آوازکردن . خواندن . (ناظم الاطباء). آواز دادن . (یادداشت مؤلف ). خطاب کردن . صدا زدن . بانگ کردن : چرخ و زمان کرده ندا کای