منفحلغتنامه دهخدامنفح . [ م ِ ف َ ] (ع ص ) آنکه در کار بی فایده و نامقصود درآید و در هر امر پیش گردد و دخل نماید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه کار بی فایده کند و آنکه در هر چ
منفهلغتنامه دهخدامنفه . [ م ُ ن َف ْ ف َه ْ] (ع ص ) شتر مانده کرده ، و مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ): بعیر منفه ؛ شتر مانده کرده شده . (ناظم الاطباء).
منفهلغتنامه دهخدامنفه . [ م ُ ن َف ْ ف ِه ْ ] (ع ص ) رجل منفه ؛ مردی که شتر را مانده می کند. (ناظم الاطباء).
منفحقلغتنامه دهخدامنفحق . [ م ُ ف َ ح ِ ] (ع ص ) طریق منفحق ؛راه گشاد. (از اقرب الموارد). رجوع به منفهق شود.
منفحةلغتنامه دهخدامنفحة. [ م ِ ف َ ح َ ] (ع اِ) پنیر مایه . (مهذب الاسماء). به معنی انفحة است که شکنبه باشد. (منتهی الارب ). انفحة که از شکم بزغاله بیرون آرند. (از اقرب الموارد).
منفحقلغتنامه دهخدامنفحق . [ م ُ ف َ ح ِ ] (ع ص ) طریق منفحق ؛راه گشاد. (از اقرب الموارد). رجوع به منفهق شود.
منفحةلغتنامه دهخدامنفحة. [ م ِ ف َ ح َ ] (ع اِ) پنیر مایه . (مهذب الاسماء). به معنی انفحة است که شکنبه باشد. (منتهی الارب ). انفحة که از شکم بزغاله بیرون آرند. (از اقرب الموارد).
منافحلغتنامه دهخدامنافح . [ م َ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ مِنفَحَة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منفحة شود.
پنیر مایهلغتنامه دهخداپنیر مایه . [ پ َ ی َ / ی ِ ](اِ مرکب ) چیزی است در شیردان بره و بزیچه ٔ نوزاد و امثال آن پیش از آنکه جزشیر خورده نباشد و آن را برای کلچانیدن شیر بکار برند تا پ
انفحةلغتنامه دهخداانفحة. [ اِ ف َ ح َ / اِ ف َح ْح َ / اِ ف ِ ح َ ] (ع اِ) چیزی است زردرنگ که از شکم بره و بزغاله ٔ شیرخواره برآید و آن را بر پاره ٔ پشم بردارند پس ستبر و خشک گرد