منغصلغتنامه دهخدامنغص . [ م ُ ن َغ ْ غ َ ] (ع ص ) مکدر و تیره . (غیاث ). مکدر و تیره و ناخوش . (آنندراج ). زندگانی سخت و تیره .(ناظم الاطباء). ناگوار : چون از دنیا جز اندکی به ت
منغصلغتنامه دهخدامنغص . [ م ُ ن َغ ْ غ ِ ] (ع ص ) کسی و یا چیزی که زندگانی را بر کسی سخت و تیره میکند. (ناظم الاطباء). ناخوش و ناگوار کننده . مکدرکننده : به مرضی انجامید که آخر
منغسلغتنامه دهخدامنغس . [ م ُ غ َس س ] (ع ص ) غوطه خورده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گربه ٔ رانده شده به غس غس گفتن . (ناظم الاطباء).
منقصلغتنامه دهخدامنقص . [ م ُ ن َق ْ ق ِ ] (ع ص ) ناقص کننده . مقابل مکمل : مجرد نسب ، علت بزرگی و پادشاهی نیست والا حسب ذاتی وجوداً و عدماً مکمل ومنقص آن نتواند بود. (مرزبان نا
مکدرلغتنامه دهخدامکدر. [ م ُ ک َدْ دِ ] (ع ص ) منغص کننده . ناگوارکننده : و مکدر حیات جز طلب فضول و زواید و اهتمام به تحصیل آن نیست . (مصباح الهدایه چ همایی ص 351).
ثلبلغتنامه دهخداثلب . [ ث َ ل َ ] (ع اِمص ) ترنجیدگی . || ریم . ریمناکی . || (مص )رخنه دار شدن . شکافته شدن . || منغص شدن .
spoilsportsدیکشنری انگلیسی به فارسیspoilsports، کسیکه بازی دیگران را خراب میکند، کسی که عیش دیگران را منغص میکند
spoilsportدیکشنری انگلیسی به فارسیspoilsport، کسیکه بازی دیگران را خراب میکند، کسی که عیش دیگران را منغص میکند
سنگ بر سبو آمدنلغتنامه دهخداسنگ بر سبو آمدن . [ س َ ب َس َ م َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از توبه کردن از شراب خوردن و عیش منغص کردن و شدن . (آنندراج ) : گزیدم خاکساری تا شوم ایمن ندانستم که هر