منغرفلغتنامه دهخدامنغرف . [ م ُ غ َ رِ ] (ع ص ) بریده شونده . (آنندراج ). بریده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انغراف شود.
منحرفدیکشنری عربی به فارسیمنحرف , غلط , کج , چپ چپ , بدشکل , بطور مايل , زشت , رد و بدل کردن , اينسو و انسو پرت کردن , بحث کردن , چوگان سر کج , چوگان بازي , کچ , چنبري