منظور کردنفرهنگ مترادف و متضادمحسوب کردن، لحاظ کردن، درنظر گرفتن، قلمداد کردن، منظور داشتن، مورد توجه قراردادن
منظم کردندیکشنری فارسی به انگلیسیadd, co-ordinate, coordinate, fix, order, organize, regularize, regulate, right, slick, tidy
یشتهالغتنامه دهخدایشتها. [ ی َ ] (اِخ ) یشت به معنی نیایش و فدیه و مانند آن است و آن مجموعه ٔ سرودهایی برای هرمزد و ایزدان هفتگانه یعنی امشاسپندان و فرشتگان دیگر است و ظاهراً اصل
اسدیلغتنامه دهخدااسدی . [ اَ س َ ] (اِخ ) علی بن احمد اسدی طوسی مکنی به ابی نصر. کنیه و نام و نسب او بهمین صورت در کتب تذکره آمده و اسدی در انجام کتاب الابنیة عن حقایق الادویة ن
آرایشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. زیب و زینت؛ زیور.۲. زینت دادن.۳. آراستن صورت با مواد مخصوص، مانند کِرم؛ بزک.۴. نظموترتیب؛ نوع چیدن و منظم کردن.۵. [قدیمی] قانون؛ قاعده؛ رسم. آرایش خورشید: (
طنزفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (ادبی) شیوۀ ادبی که در آن عیوب فردی و اجتماعی به منظور اصلاح این عیوب بهصورت خندهآوری نمایش داده میشوند.۲. طعنه؛ سرزنش. طنز زدن: (مصدر لازم) = طنز کردن ط
مرادفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. خواسته؛ آرزو.۲. مقصود؛ منظور.۳. (اسم، صفت) (تصوف) پیر.۴. آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود. مراد طلبیدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] درخواست کردن حاجت: ◻︎ خیز تا از در