منظور کردنفرهنگ مترادف و متضادمحسوب کردن، لحاظ کردن، درنظر گرفتن، قلمداد کردن، منظور داشتن، مورد توجه قراردادن
منظورلغتنامه دهخدامنظور. [ م َ ] (ع ص ، اِ) دیده شده . (آنندراج ). دیده شده و نگریسته شده و به تأمل نگریسته شده . (ناظم الاطباء).- منظور شدن ؛ دیده شدن . (ناظم الاطباء). || در
حسابداری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ابداری کردن، حساب نگاه داشتن، چرتکه انداختن، دفتر نوشتن، هزینهیابی کردن، وارد دفاتر کردن، ثبت کردن بدهکار کردن، بستانکار کردن، حساب کردن، م
استرهازیلغتنامه دهخدااسترهازی . [ اِت ِ ] (اِخ ) استراذی . بزرگترین خاندان مجارستان (هنگری ). طبق روایت نژاد این خاندان به پول استراس از احفاد آتیلای مشهور که در سنه ٔ 969 م . به نص
ناردنگواژهنامه آزاددر ایام قدیم به منظور طولانی کردن زمان استفاده از میوه ها، برخی مرکبات و میوه ها را سایه خشک می کردند و در انواع غذاها به عنوان چاشنی استفاده می کردند که هم اکن