منطقیفرهنگ مترادف و متضاد۱. عقلایی، عقلانی، مدلل، درست، سنجیده، معقول ۲. روششناس، منطقدان ۳. جدلی ≠ غیرمنطقی، نامعقول
منطقیدیکشنری فارسی به انگلیسیlevel, close, intellectual, just, sound, legitimate, logical, lucid, rational, reasonable, sensible
منطقیلغتنامه دهخدامنطقی . [ م َ طِ ] (ص نسبی ) منسوب به علم منطق . (ناظم الاطباء). مربوط به علم منطق . مستدل . با استدلال . بر اساس برهان و دلیل : خردمندان را بنماییم به برهانهای
منتقیلغتنامه دهخدامنتقی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آنکه برمی گزیند. || آنکه مغز از استخوان برمی آورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به انتقاء شود.
منتقیلغتنامه دهخدامنتقی . [ م ُ ت َ قا ] (ع ص ) برگزیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاء شود.
منطقی رازیلغتنامه دهخدامنطقی رازی . [ م َ طِ ی ِ ] (اِخ ) از شاعران قدیم و در لغت نامه ٔ اسدی و حدایق السحر رشیدالدین وطواط به شعر او استشهاد شده است . (یادداشت مرحوم دهخدا). ابومحمد
منطقیاتلغتنامه دهخدامنطقیات . [ م َ طِ قی یا ] (از ع اِ) مسائل منطقی . (ناظم الاطباء). رجوع به منطق شود.