منضجعلغتنامه دهخدامنضجع. [م ُ ض َ ج ِ ] (ع ص ) بر پهلو خوابنده . (آنن-دراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انضجاع شود.
منتجعدیکشنری عربی به فارسیمنزل , جا , خانه , کلبه , شعبه فراماسون ها , انبار , منزل دادن , پذيرايي کردن , گذاشتن , تسليم کردن , قرار دادن , منزل کردن , بيتوته کردن , تفويض کردن , خيمه زد