منسلکفرهنگ انتشارات معین(مُ سَ لِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - داخل شونده ، درآینده . 2 - آنکه وارد مسلکی شده . 3 - در رشته کشیده .
منسلکلغتنامه دهخدامنسلک . [ م ُ س َ ل ِ ] (ع ص ) درآینده در چیزی و سلک شونده . (غیاث ) (آنندراج ). درآمده در چیزی . (از اقرب الموارد). درآینده در چیزی و سلک شونده و متصل پیوسته و
منسلکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. درآینده و داخلشده در چیزی.۲. کسی که داخل طریقه و مسلکی شده باشد.
منسکفرهنگ انتشارات معین(مَ س یا سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای قربانی ک ردن . 2 - راه و روش عبادت . ج . مناسک .
مَنسَکاًفرهنگ واژگان قرآنعبادت (کلمه منسک مصدر ميمي ، و اسم زمان و مکان است از نسک و در عبارت "فَإِذَا قَضَيْتُم مَّنَاسِکَکُمْ فَـﭑذْکُرُواْ ﭐللَّهَ " مصدر ميمي و به معناي عبادت است ،
حبیب اﷲ ذوالفنونلغتنامه دهخداحبیب اﷲ ذوالفنون . [ ح َ بُل ْ لاهَِ ذُل ْ ف ُ ] (اِخ ) عالم هیوی و منجم معاصر. ولادت او 1282 هَ . ق . وفات 1326 هَ .ق . وی در زی علماء روحانی منسلک بود. او راس
شعوریلغتنامه دهخداشعوری . [ ش ُ ] (اِخ ) حسن شعوری حلبی . از مشاهر ادباست که در حلب متولد شده و به اسلامبول رفته و در سلک منشیان دولتی منسلک و در رشته ٔ معارف مشهور. و از تألیفا
غریبیلغتنامه دهخداغریبی . [ غ َ ] (اِخ ) از شاعران فارسی زبانی بود که به هند مهاجرت کرد. صاحب صبح گلشن آرد: از ارض خراسان سر برکشیده و به اختیار غربت از وطن در عهد همایون پادشاه
منخرطلغتنامه دهخدامنخرط. [ م ُ خ َ رِ ] (ع ص ) درکشیده شونده در رشته . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). منسلک . در رشته کشیده . به رشته درآمده : سلطان طمغاج خان ... در حیات