منزجرلغتنامه دهخدامنزجر. [ م ُ زَ ج ِ ] (ع ص ) بازماننده . (غیاث ). بازایستنده . (آنندراج ). آنکه بازمی ایستد و بازماننده و آنکه بازمی گردد و سر بازمی زند. (ناظم الاطباء) : و به تذکر مألوفات محرمه که به ظاهر از آن منتهی و منزجر باشد و توبت کرده ، متلذذ نگردد. (مصباح ال
منزجرلغتنامه دهخدامنزجر. [ م ُ زَ ج ِ ] (ع ص ) بازماننده . (غیاث ). بازایستنده . (آنندراج ). آنکه بازمی ایستد و بازماننده و آنکه بازمی گردد و سر بازمی زند. (ناظم الاطباء) : و به تذکر مألوفات محرمه که به ظاهر از آن منتهی و منزجر باشد و توبت کرده ، متلذذ نگردد. (مصباح ال
منزجرلغتنامه دهخدامنزجر. [ م ُ زَ ج ِ ] (ع ص ) بازماننده . (غیاث ). بازایستنده . (آنندراج ). آنکه بازمی ایستد و بازماننده و آنکه بازمی گردد و سر بازمی زند. (ناظم الاطباء) : و به تذکر مألوفات محرمه که به ظاهر از آن منتهی و منزجر باشد و توبت کرده ، متلذذ نگردد. (مصباح ال