منذورلغتنامه دهخدامنذور. [ م َ ] (ع ص ) واجب گردانیده شده . (آنندراج ). || نذرشده و عهد و پیمان شده . (ناظم الاطباء).
منظوردیکشنری عربی به فارسیديد , بينايي , منظره , چشم انداز , مناظر و مرايا , جنبه فکري , لحاظ , سعه نظر , روشن بيني , مال انديشي , تجسم شي , خطور فکر , ديدانداز
منظورلغتنامه دهخدامنظور. [ م َ ] (اِخ ) ابن عمارةالحسینی (متوفی به سال 495 هَ . ق .) امیر مدینه . مردی فاضل و شجاع بود. در مدینه درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1076).
مناورةدیکشنری عربی به فارسیشروع بازي شطرنج , از دست دادن يکي دو پياده در برابر تحصيل امتيازاتي , بذله , موضوع بحث , مانور , تمرين نظامي
مندبورلغتنامه دهخدامندبور. [ م َ ] (ص ) مفلوک و بی دولت و سیاه بخت بود. (فرهنگ جهانگیری ). سیاه بخت و مفلوک و بی دولت و صاحب ادبار و غمگین . (برهان ) (از ناظم الاطباء). مقایسه شود
خرملغتنامه دهخداخرم . [ خ ُرْ رَ ] (ص ) شادمان ، خوشوقت . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). مسرور. دلخوش . شاد. (ناظم الاطباء). شاداب . سرزنده . مقابل نژند. باطراوت
اداءلغتنامه دهخدااداء. [ اَ ] (ع مص ) اَدا. گذاردن دین و حق وپیام و رسالت و زکوة را. کارسازی کردن . رسانیدن وام و غیره . پرداختن (وام ، امانت و جز آن را). پرداخت . ردّ. تأدیه .