منددلغتنامه دهخدامندد. [ م ُ ن َدْدِ ] (ع ص ) پرده درنده که راز هر کس فاش کند. (غیاث )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به تندید شود.
پرده درلغتنامه دهخداپرده در. [ پ َ دَ / دِ دَ ] (نف مرکب ) هَتّاک . هاتِک . هاتِک استار. مِذیاع . مُنّدِد. مقابل پرده دار. پرده پوش : حق بود پرده پوش من از فضل و من به جهل در پیش خ
درفنجکلغتنامه دهخدادرفنجک . [ دَ ف َ ج َ ] (اِ) کابوس بود که شب در خواب بر مردم نشیند. (لغت فرس اسدی ). گرانی که در خواب بر مردم افتد و آنرا به عربی کابوس خوانند. (برهان ) (آنندرا
بختکلغتنامه دهخدابختک . [ ب َ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر بخت . (ناظم الاطباء). || کابوس . خانق . نیدلان . جاثوم .سکاچه . ضاغوط. مندد. عبدالجنه . فرنجک . کرنجو. باروک . برک . نیدل . جث