منخرینلغتنامه دهخدامنخرین . [ م ِ خ َ رَ ] (ع اِ) هردو سوراخ بینی . (غیاث ) (آنندراج ) تثنیه ٔ منخر. دو سوراخ بینی . (یادداشت مرحوم دهخدا) : آب اصلش چون به بینی بازافکنی فضل دماغ
مسخرینلغتنامه دهخدامسخرین . [ م َ خ َ ] (اِ) به لغت اهالی مراکش . آنانکه فرامین سلطنتی را از جایی به جایی حمل می کنند. (ناظم الاطباء).
عطوسیلغتنامه دهخداعطوسی . [ ع َ ] (اِ) سعوطی که در منخرین کنند تا آب دماغ بیرون چکد و در عرف هند آن را سونگهنی و ناس خوانند. (آنندراج ). نشوق و آنچه به بینی کشند. (ناظم الاطباء).
منفشلغتنامه دهخدامنفش . [ م ُ ن َف ْ ف َ ] (ع ص ) منفش المنخرین ؛ فراخ سوراخ بینی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
نتلغتنامه دهخدانت . [ ن َت ت ] (ع مص ) پرباد گردیدن منخرین و منتفخ شدن آن از خشم . (از منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة). نتیت . (معجم متن اللغة). رجوع به نتیت شود.
خنابةلغتنامه دهخداخنابة. [ خ ِ / خ ُن ْ نا ب َ ] (ع اِ) سوی بینی نزدیک منخرین . منه : خنابتان ؛دوسوی بینی نزدیک منخرین . || سوی کلان بینی و سوی بینی از جانب بالای آن . || کبر. نخ