منحوطةلغتنامه دهخدامنحوطة. [ م َ طَ ] (ع ص ) تأنیث منحوط. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسبان و شتران گرفتار بیماری نحطة . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منحوط و منحطة شود.
منحوتةلغتنامه دهخدامنحوتة. [ م َ ت َ ] (ع ص )تأنیث منحوت . (ناظم الاطباء). رجوع به منحوت شود.- کلمه ٔ منحوته ؛ کلمه ای که از دو کلمه ٔ دیگر ساخته باشند، مانند «صهصلق » از صهل و صلق . (از اقرب الموارد). رجوع به منحوت شود.
زاج منحاتیلغتنامه دهخدازاج منحاتی . [ ج ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی زاج سفید است که رگه های سبز در آن دیده میشود. (مفاتیح العلوم خوارزمی ).