منهلةلغتنامه دهخدامنهلة. [ م ِ هََ ل َ ] (ع ص ) ارض منهلة؛ زمین یک آب داده . (مهذب الأسماء). رجوع به مَنهَل و نهل و انهال شود.
منملةلغتنامه دهخدامنملة. [ م ُ ن َم ْ م َ ل َ ] (ع ص ) امراءة منملة؛ زنی که یک جا قرار نگیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زنی که به یک جا قرار و آرام نگیرد. (ناظ
منسوخفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ملغی، ملغا، باطل، هیچ، بیاعتبار منحله، منقرض، مضمحل، زوالیافته فسخشده، لغوشده فراموششده
زوالیافتهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی لیافته، لطمهدیده، صدمهخورده، فاسد، ازکارافتاده، بیفایده، رنگورورفته، پژمرده آسیبدیده، مخدوش، بدترشده، پسرفته آبزده، آبخورده، آبرفته مع
منملةلغتنامه دهخدامنملة. [ م ُ ن َم ْ م َ ل َ ] (ع ص ) امراءة منملة؛ زنی که یک جا قرار نگیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زنی که به یک جا قرار و آرام نگیرد. (ناظ