منجیکلغتنامه دهخدامنجیک . [ م َ ] (اِ) شعبده بازی و تردستی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). به معنی صنعت شعبده بازی است . (از لسان العجم شعوری ج 2 ورق 352 الف ).
منجیکلغتنامه دهخدامنجیک . [ م ُ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن محمد منجیک ترمذی . از شاعران بزرگ نیمه ٔ دوم قرن چهارم هجری قمری است که بعد از دقیقی در دربار چغانیان به سر می برده و مدا
تبستغفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهفصیح: ◻︎ گشتم از یمن مدحت شه دین / در سخن بس تبستغ و شیوا (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۱۹).
برقعیلغتنامه دهخدابرقعی . [ ب ُ ق َ ] (اِخ ) شاعر معاصر منجیک و منجیک را با او مهاجاتی است . (یادداشت مؤلف ) : ویحک ای برقعی ای تلخ تر از آب فرژتا کی این طبع بد تو که گرفتی سر پ
توغفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= تاخ: ◻︎ گویی همچون فلان شدم نه همانا / هرگز چون عود کی تواند شد توغ (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۴).
آسمان درهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکهکشان: ◻︎ به کوچهای که روی با کف گهرافشان / چو آسماندره سازی ز بس گهر باری (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۹).