منجلیلغتنامه دهخدامنجلی . [ م ِ ج ِ ] (ص ) صفت چشمان کج شبیه چشم مغولان است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
منجلیلغتنامه دهخدامنجلی . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) روشن و آشکارا. (غیاث ) (آنندراج ). هویدا و منکشف . روشن و آشکار. (از ناظم الاطباء): به نص جلی سیجعل اﷲ بعد عسر یسراً آن غمام عماقریب
منجلیفرهنگ انتشارات معین(مُ جَ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - روشن ، آشکار. 2 - کسی که جلای وطن کرده و از میهن خود بیرون رفته .
منجلیقلغتنامه دهخدامنجلیق . [ م َج َ ] (معرب ، اِ) منجنیق . (المعرب جوالیقی ص 307) (ناظم الاطباء) (نشوء اللغة ص 41). رجوع به منجنیق شود.
منجیکلغتنامه دهخدامنجیک . [ م َ ] (اِ) شعبده بازی و تردستی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). به معنی صنعت شعبده بازی است . (از لسان العجم شعوری ج 2 ورق 352 الف ).
منجلیقلغتنامه دهخدامنجلیق . [ م َج َ ] (معرب ، اِ) منجنیق . (المعرب جوالیقی ص 307) (ناظم الاطباء) (نشوء اللغة ص 41). رجوع به منجنیق شود.
بوالحسنلغتنامه دهخدابوالحسن . [ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) کنیت حضرت علی (ع ). (غیاث ) (آنندراج ). حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام . (ناظم الاطباء) : یکی مشکلی برد پیش عل