منتوفلغتنامه دهخدامنتوف . [م َ ] (ع ص ) از بیخ برکنده شده . (ناظم الاطباء). موی یا پر از بیخ برکنده . (از اقرب الموارد). || مولع برای کندن ریش خود و بدان از مخنث کنایه کنند، زیرا
منحوفلغتنامه دهخدامنحوف . [ م َ ] (ع ص ) لاغر و نزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نحیف . (اقرب الموارد).
نتفلغتنامه دهخدانتف . [ ن َ ت ِ ] (ع ص ) منتفة. (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). منتوف . (المنجد): غراب نتف الجناج ؛ بال برکنده . (از منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). زاغ برک
طوبةلغتنامه دهخداطوبة. [ ب َ ] (ع اِ) تأنیث طوب ، آجر. لغتی است شامی و گمان میکنم رومی باشد . (المعرب جوالیقی ص 229). || کلوخه ٔ کنده شده از زمین که سخت و خشک باشد: جاء لعندی و
نمیصلغتنامه دهخدانمیص . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) علف که ستور از دهان برکنده گذارد، یا گیاهی که بعد از خوردن روید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گیاهی که بعد از خوردن وی بازروید. (فرهنگ خ
منحوفلغتنامه دهخدامنحوف . [ م َ ] (ع ص ) لاغر و نزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نحیف . (اقرب الموارد).