منتقملغتنامه دهخدامنتقم . [ م ُ ت َ ق ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این فسانه نه از بهر آن گفتم تا تو به همه حال از آن رتبت که داری سپاس خد
منتقملغتنامه دهخدامنتقم . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) دادستان . (مهذب الاسماء) (دهار). انتقام گیرنده و کینه کشنده از کسی . (غیاث ) (آنندراج ). کینه کشنده . عقوبت کننده . انتقام کشنده
کین ستانلغتنامه دهخداکین ستان .[ س ِ ] (نف مرکب ) منتقم و انتقام کشنده . (ناظم الاطباء). خونخواه . انتقامجو. آخذ ثار. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد و کین ستانی