منتشفلغتنامه دهخدامنتشف . [ م ُ ت َ ش َ ] (ع ص ) گونه برگردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). گونه برگشته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منتشفلغتنامه دهخدامنتشف . [ م ُ ت َ ش ِ ] (ع ص ) نشافه خورنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه کف تازه ٔ شیر می خورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ارسالدیکشنری عربی به فارسیمنتشر کردن , اشاعه دادن , رساندن , پخش کردن (از راديو) , سخن پراکني , انتقال , عبور , ارسال , سرايت , اسبابي که بوسيله ان نيروي موتور اتومبيل بچرخهامنتقل ميشود