منتحرلغتنامه دهخدامنتحر. [ م ُ ت َ ح َ ] (ع اِ) منتحرالطریق ؛ راه پیدا و گشاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منتحرلغتنامه دهخدامنتحر. [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) خویشتن را کشنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه می برد گلوی خود را برای آنکه خود را بکشد. (ناظم الاطباء). آ
منتهرلغتنامه دهخدامنتهر. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) رگی که خون آن نایستد. || شکم روان . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتهار شود.
منتظر شدنگویش اصفهانی تکیه ای: čam be râh boyan طاری: muntazer beboymun طامه ای: montazer boboɂan طرقی: muntazer beboymun کشه ای: muntazer beboymun نطنزی: montazer baboyan
خودکشلغتنامه دهخداخودکش . [ خوَدْ / خُدْ ک ُ ] (نف مرکب ) منتحِر. آنکه خود را کشد. (یادداشت مؤلف ).
طلال الرشیدلغتنامه دهخداطلال الرشید. [ طَ لُرْ رَ ] (اِخ ) طلال بن عبداﷲبن علی الرشید (1238-1283 هَ . ق .). از امراء آل رشید نجد. پدرش وی را در امارت حائل جانشین خویش ساخت و وی بر جوف