منتحلغتنامه دهخدامنتح . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) محل خروج عرق از پوست .ج ، مناتح . (از اقرب الموارد). رجوع به مناتح شود.
منتحةلغتنامه دهخدامنتحة. [ م ِ ت َ ح َ ] (ع اِ) دبر. (منتهی الارب ). کون و دبر. منتجة. (ناظم الاطباء). اِست . (اقرب الموارد).
منتحیلغتنامه دهخدامنتحی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آنکه می رود به جانب کسی و می جوید آن را. || آنکه مایل می کند و میل می دهد مانند بار و جز آن را به یک طرف . || آنکه روی خود را به جانب
منتحبلغتنامه دهخدامنتحب .[ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) سخت گرینده و آوازبردارنده در گریه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سخت گریه کننده و آنکه با بانگ بلند گریه می کند
منتحرلغتنامه دهخدامنتحر. [ م ُ ت َ ح َ ] (ع اِ) منتحرالطریق ؛ راه پیدا و گشاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منتحةلغتنامه دهخدامنتحة. [ م ِ ت َ ح َ ] (ع اِ) دبر. (منتهی الارب ). کون و دبر. منتجة. (ناظم الاطباء). اِست . (اقرب الموارد).
منتحیلغتنامه دهخدامنتحی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آنکه می رود به جانب کسی و می جوید آن را. || آنکه مایل می کند و میل می دهد مانند بار و جز آن را به یک طرف . || آنکه روی خود را به جانب