منتجهلغتنامه دهخدامنتجه . [ م ُ ت ِ ج َ ] (ع ص ) تأنیث منتج . نتیجه دهنده : شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه . (چهارمقاله ص 42).
منتجهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت منتجه، معلول، ناشی، منجر منسوب متعاقب، متوالی مشروط، منوط، موکول، وابسته، تابع محول مدلول
منتجةلغتنامه دهخدامنتجة. [ م ِ ت َ ج َ ] (ع اِ) دبر، بدان جهت که جای زه و راه آمد بچه است . (منتهی الارب ). دبر و سرین . (ناظم الاطباء). اِست بدان جهت که آنچه درشکم است بیرون کند
منتجةلغتنامه دهخدامنتجة. [ م ِ ت َ ج َ ] (ع اِ) دبر، بدان جهت که جای زه و راه آمد بچه است . (منتهی الارب ). دبر و سرین . (ناظم الاطباء). اِست بدان جهت که آنچه درشکم است بیرون کند
منتجلغتنامه دهخدامنتج . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) وقت نتاج آوردن و گویند: اتت الناقة علی منتجها؛ ای الوقت الذی تنتج فیه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).هنگام زه آوردن و وقت نتاج آور
مرکز ثقللغتنامه دهخدامرکز ثقل . [ م َ ک َ زِ ث ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح فیزیک ، نقطه ٔ منتجه ٔ سنگینی که بر همه ٔ ذرات جسم وارد می اید. گرانیگاه . (لغات فرهنگستان ).