منبهلغتنامه دهخدامنبه . [ م ُ ن َب ْ ب ِه ْ ] (ع ص ) بیدارکننده . آگاه سازنده . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هشیارکننده : آن منبه که ز تنبیه وی اندر همه عمرهیچ دل در ره دین معدن عصیان نشود. سنائی (دیوان چ مصفا ص <span class="hl" di
منبعلغتنامه دهخدامنبع.[ مَم ْ ب َ ] (ع اِ) چشمه و این صیغه ٔ اسم ظرف است از نبوع که به معنی برآمدن آب است از زمین . (غیاث ) (آنندراج ). محل خروج آب . ج ، منابع. (از اقرب الموارد).چشمه . سرچشمه . (ناظم الاطباء) : هرند جویی است بر در جرجان که منبع آن از کوههای ... منفجر
منبعدیکشنری فارسی به انگلیسیfont, fount, source, mint , mother, reference, repository, reserves, reservoir, tank, wellspring
منبعفرهنگ فارسی معین(مَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سرچشمه ، جای بیرون آمدن آب . ج . منابع . 2 - محل پیدایش چیزی ، منشأ، اصل .
منبهةلغتنامه دهخدامنبهة. [ م ُ ن َب ْ ب ِ هََ ] (ع ص ) تأنیث منبه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منبه شود.- ادویه ٔ منبهة ؛ ادویه ٔ محرکه . محرکات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محرکة شود.
منبهةلغتنامه دهخدامنبهة. [ مَم ْ ب َ هََ ] (ع ص ) مشعر و رهنما و گویند: هذا منبعة علی کذا؛ این مشعر بر این کار است ، و هذا منبهة لفلان ؛ این بلندکننده ٔ فلان است و مشعر است به قدر آن . و اشیعوا بالکنی فانها منبهة؛ یعنی به کنیه بخوانید مردمان را زیرا آنها را از گمنامی بدرآورده و بلند می کند قدر
منبهةلغتنامه دهخدامنبهة. [ مُم ْ ب َ هَِ / مُم ْ ب ِ هََ ] (ع ص ) حاجت فراموش شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
ابراهیم بن منبهلغتنامه دهخداابراهیم بن منبه . [ اِ م ِ ن ِ ؟ ] (اِخ )ابوامیه . فقیه و محدث اندلسی . در مریه متولد و در مرسیه و قرطبه استماع حدیث کرده بشرق رحلت کرد و سپس به وطن خود بازگشته در اواسط قرن ششم هجری درگذشت .
منبهةلغتنامه دهخدامنبهة. [ م ُ ن َب ْ ب ِ هََ ] (ع ص ) تأنیث منبه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به منبه شود.- ادویه ٔ منبهة ؛ ادویه ٔ محرکه . محرکات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به محرکة شود.
منبهةلغتنامه دهخدامنبهة. [ مَم ْ ب َ هََ ] (ع ص ) مشعر و رهنما و گویند: هذا منبعة علی کذا؛ این مشعر بر این کار است ، و هذا منبهة لفلان ؛ این بلندکننده ٔ فلان است و مشعر است به قدر آن . و اشیعوا بالکنی فانها منبهة؛ یعنی به کنیه بخوانید مردمان را زیرا آنها را از گمنامی بدرآورده و بلند می کند قدر
منبهةلغتنامه دهخدامنبهة. [ مُم ْ ب َ هَِ / مُم ْ ب ِ هََ ] (ع ص ) حاجت فراموش شده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
ابوالمنبهلغتنامه دهخداابوالمنبه . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) طهمان . محدث است . واز او وسیم ابی جمیل عم ّ قتیبةبن سعید روایت کند.
ابوالمنبهلغتنامه دهخداابوالمنبه . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) عمربن منبه السدوسی البصری . محدث است و ابومعاویه و معتمر از او روایت کنند.
ابراهیم بن منبهلغتنامه دهخداابراهیم بن منبه . [ اِ م ِ ن ِ ؟ ] (اِخ )ابوامیه . فقیه و محدث اندلسی . در مریه متولد و در مرسیه و قرطبه استماع حدیث کرده بشرق رحلت کرد و سپس به وطن خود بازگشته در اواسط قرن ششم هجری درگذشت .