منبللغتنامه دهخدامنبل . [ مَم ْ ب َ ] (ص ) کاهل و بیکار. (از برهان ). کاهل و سست . (غیاث ) (آنندراج ). بیکار و کاهل و تنبل . (ناظم الاطباء). کاهل و بیکاره . (انجمن آرا). سست و ض
منبللغتنامه دهخدامنبل . [ مُم ْ ب ِ / ب َ ] (ص ) به معنی منکر است که انکارکننده و از راه و روش دور باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). منکر و از راه و روش دور. (انجمن آرا).
منبلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. تنبل؛ بیکار.۲. نوعی داروی گیاهی که بر زخم و جراحت میگذارند: ◻︎ گفت پالانش فرو نِه پیشپیش / داروی منبل بنه بر پشت ریش (مولوی: ۲۰۳).
منبل دارولغتنامه دهخدامنبل دارو. [ مَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) رستنیی باشد که آن را بجهت نیک شدن جراحتها و زخمهای تازه استعمال کنند و به لغت اهل مغرب نیمه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). نام
منبلطلغتنامه دهخدامنبلط. [ مُم ْب َ ل ِ ] (ع ص ) دور و بعید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به انبلاط شود.
منبلیلغتنامه دهخدامنبلی . [ مَم ْ ب َ ] (حامص ) کاهلی و بیکاری . (برهان ). کاهلی . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بی اعتقادی و انکار. (برهان ) (ناظم الاطباء). بداعتقادی و
منبلیارلغتنامه دهخدامنبلیار. [ مُم ْ ب ِ ] (اِخ ) مونبلیار. مرکز شهرستانی است در ایالت دوبس فرانسه که در مغرب فرانسه و بر کنار کانال رون واقع شده و 25240 تن سکنه و موزه و قصری از ق
منبلیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبیاعتقادی: ◻︎ بدرگی و منبلی و حرص و آز / چون کنی پنهان به شَید ای مکرساز (مولوی: ۳۶۱).
منبل دارولغتنامه دهخدامنبل دارو. [ مَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) رستنیی باشد که آن را بجهت نیک شدن جراحتها و زخمهای تازه استعمال کنند و به لغت اهل مغرب نیمه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). نام
منبلیلغتنامه دهخدامنبلی . [ مَم ْ ب َ ] (حامص ) کاهلی و بیکاری . (برهان ). کاهلی . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بی اعتقادی و انکار. (برهان ) (ناظم الاطباء). بداعتقادی و
منبلطلغتنامه دهخدامنبلط. [ مُم ْب َ ل ِ ] (ع ص ) دور و بعید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به انبلاط شود.
منبلیارلغتنامه دهخدامنبلیار. [ مُم ْ ب ِ ] (اِخ ) مونبلیار. مرکز شهرستانی است در ایالت دوبس فرانسه که در مغرب فرانسه و بر کنار کانال رون واقع شده و 25240 تن سکنه و موزه و قصری از ق
منبلیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهبیاعتقادی: ◻︎ بدرگی و منبلی و حرص و آز / چون کنی پنهان به شَید ای مکرساز (مولوی: ۳۶۱).