منبعدیکشنری فارسی به انگلیسیfont, fount, source, mint , mother, reference, repository, reserves, reservoir, tank, wellspring
اطلاعات قابلانتشارon-the recordواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعاتی که در اختیار خبرنگار قرار میگیرد و او میتواند با ذکر منبع آنها را منتشر کند
خبراءلغتنامه دهخداخبراء. [ خ َ ] (ع اِ) توشه دان بزرگ . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از البستان ) (از اقرب الموارد). ج ، خَبراوات ، خَباری
خبررسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ان، مخبر، خبرنگار، آگاهیدهنده نقال، راوی، فرستاده، سخنگو، گوینده، مسئولروابط عمومی شاهد، منبع آگاه مبشر، متکلم