منبتلغتنامه دهخدامنبت . [ مُم ْ ب َت ت ] (ع ص ) رجل منبت ؛ مرد فرومانده در راه از قافله به سبب ماندگی راحله ٔ وی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). فرومان
منبتلغتنامه دهخدامنبت . [ م ُ ن َب ْ ب َ ] (ع ص ) رویانیده شده . (آنندراج ). || نقشهای برجسته ٔ به شکل گیاه و گل و جز آن که بر روی چیزی نقش کنند و هر آنچه در وی کند اگری کرده با
منبت کاریلغتنامه دهخدامنبت کاری . [ م ُ ن َب ْ ب َ ] (حامص مرکب ) شغل منبت کار و صنعت منبت ساختن و کنداگری . (ناظم الاطباء). خفته و رسته کاری در چوب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رج