مناورلغتنامه دهخدامناور. [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ منارة، یعنی جای روشنی و چراغپایه و جای اذان گفتن . (آنندراج ). ج ِ منارة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منارة شود.
مناورلغتنامه دهخدامناور. [ م َ وَ ] (اِخ ) شهری است نزدیک چین که غلامان خوبروی از آنجا آرند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 137). شهری است در ملک چین لیک صاحب قاموس گفته که مَناذِر نام دو شهر است در اهواز که یکی را صغری و یکی را کبری گویند و چون مناور مسموع نشده شاید
مناحرلغتنامه دهخدامناحر. [ م َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ مَنحَر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد). رجوع به منحر شود.
مناچهرلغتنامه دهخدامناچهر. [ م َ چ ِ ] (ص ) گشاده روی . (ناظم الاطباء) (از فهرست ولف ) : می روشن آورد و پرمایه جام مناچهر دادش منوچهرنام .فردوسی .
منگورلغتنامه دهخدامنگور. [ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است در بلاد کیماک که دشت قبچاق باشد و درآن چشمه ای است که اندک آبی دارد. اما هر چند بردارند کم نمیشود. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
منگورلغتنامه دهخدامنگور. [ م َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای شش گانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد است . دهستان منگور از 79 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 8895 تن است و قراء عمده ٔ آن به شرح زیر است : کوپر. میرآب
مناورةلغتنامه دهخدامناورة. [ م ُ وَ رَ ] (ع مص ) با هم دشنام دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مناورةدیکشنری عربی به فارسیشروع بازي شطرنج , از دست دادن يکي دو پياده در برابر تحصيل امتيازاتي , بذله , موضوع بحث , مانور , تمرين نظامي
منداورلغتنامه دهخدامنداور. [ م َ وَ ] (اِخ ) نام ولایتی است غیر معلوم . (برهان ) (آنندراج ). نام ولایتی . (ناظم الاطباء). ظاهراً با «مناور» تصحیف شده است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به مناور شود.
منارةلغتنامه دهخدامنارة. [ م َ رَ ] (ع اِ) چراغ پایه . ج ، مناور، منارات . (مهذب الاسماء). چراغ پای . (ملخص اللغات ). روشنی جای و چراغ پایه و جای اذان گفتن . ج ، مناور، منائر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). موضع نور و ازآن است مناره ٔ کشتیها و چراغدان و مِئْذَنة. ج ، مناور، منائر
منارهفرهنگ فارسی معین(مَ رِ) [ ع . منارة ] (اِ.) 1 - ستون بلندی در مساجد برای روشن کردن چراغ . 2 - جای اذان گفتن . ج . مناور، منائر.
مناورةلغتنامه دهخدامناورة. [ م ُ وَ رَ ] (ع مص ) با هم دشنام دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مناورةدیکشنری عربی به فارسیشروع بازي شطرنج , از دست دادن يکي دو پياده در برابر تحصيل امتيازاتي , بذله , موضوع بحث , مانور , تمرين نظامي