مناهزةلغتنامه دهخدامناهزة. [ م ُ هََ زَ ] (ع مص ) فرصت چشم داشتن . (المصادر زوزنی ). فرصت یافتن و غنیمت شمردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).رجوع به
مناهضةلغتنامه دهخدامناهضة. [ م ُ هََ ض َ ] (ع مص ) مقاومت کردن با هم و برابری نمودن در جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مقاومت کردن با هم . (از اقرب الموارد). رج
منابزةلغتنامه دهخدامنابزة. [ م ُ ب َ زَ ] (ع مص ) بر همدیگر لقب نهادن و نامیدن یکدیگر را. (ناظم الاطباء).
مناجزةلغتنامه دهخدامناجزة. [ م ُ ج َ زَ ] (ع مص ) با کسی جنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). کشش کردن و مقاتله کردن . منه المثل : المحاجزة قبل المناجزة؛ یعنی صلح و
منازةلغتنامه دهخدامنازة. [ م ُ نازْ زَ ] (ع مص ) همدیگر چیرگی جستن درخطاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
مناهزلغتنامه دهخدامناهز. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) نزدیک رسیده ٔ به مردی . مُراهِق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مناهزة شود.
مناهزتفرهنگ انتشارات معین(مُ هِ زَ) [ ع . مناهزة ] (مص ل .) 1 - نزدیک شدن به هم . 2 - فرصت یافتن و غنیمت شمردن . 3 - پیش آمدن شکار را.
مناهزتلغتنامه دهخدامناهزت . [ م ُ هََ / هَِ زَ ] (از ع ، اِمص ) مناهزة. فرصت نگاه داشتن . فرصت غنیمت شمردن . اغتنام فرصت . انتهاز فرصت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اگر من از من
مناهزلغتنامه دهخدامناهز. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) نزدیک رسیده ٔ به مردی . مُراهِق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مناهزة شود.
مسابقةلغتنامه دهخدامسابقة. [ م ُ ب َ ق َ ] (ع مص ) مسابقه . سباق . با کسی پیش گرفتن در دویدن یا در تاختن و نبرد کردن در آن . (منتهی الارب ). پیشی گرفتن بر کسی در سباق . (اقرب المو
منابزةلغتنامه دهخدامنابزة. [ م ُ ب َ زَ ] (ع مص ) بر همدیگر لقب نهادن و نامیدن یکدیگر را. (ناظم الاطباء).