مناملغتنامه دهخدامنام . [ م َ ] (ع اِ)خواب . (مهذب الاسماء) (دهار). نوم . (اقرب الموارد) : و من آیاته منامکم باللیل و النهار. (قرآن 23/30). پرده دار قوت ارادی به سبب یقظت و منام
مناملغتنامه دهخدامنام . [ م ِ ] (اِخ ) رودی در کشور تایلند با هزار و دویست کیلومتر طول که ازبانکوک می گذرد و در خلیج سیام می ریزد. (از لاروس ).
منعملغتنامه دهخدامنعم . [ م َ ع َ ] (ع مص ) نِعمَة. دارای رفاهیت و آسایش گردیدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نعمة شود.
منعملغتنامه دهخدامنعم . [ م ِ ع َ / م ُ ع ُ ] (ع اِ) جاروب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منعملغتنامه دهخدامنعم . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) احسان کرده شده و نیکویی کرده شده . (ناظم الاطباء) : وین عید همایون به تو برفرخ و میمون تو منعم و آن کس که تو خواهی به تو منعم . عنصری
مناماتلغتنامه دهخدامنامات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ منام . (اقرب الموارد). خوابها. (غیاث ) (آنندراج ). رؤیاها. احلام : از امثال منامات و اشباه تفاؤلات . (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1
منامسلغتنامه دهخدامنامس . [ م ُ م ِ] (ع ص ) به کازه درنشیننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه در کازه می نشیند جهت شکار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || محرم و هم راز.
منامهلغتنامه دهخدامنامه . [ م َ م َ ] (اِخ ) همان قصبه ٔ بحرین است . (فارسنامه ٔ ناصری ). پایتخت و امیرنشین بحرین در جزیره ٔ بحرین که 79100 سکنه دارد. (از لاروس ).
منامسةلغتنامه دهخدامنامسة. [ م ُ م َ س َ ] (ع مص ) به کازه در نشستن صیاد و به کازه درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || راز گفتن . (منتهی الارب )