مناللغتنامه دهخدامنال . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان و بخش قیروکارزین که در شهرستان فیروزآباد فارس واقع است و در حدود 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
منعللغتنامه دهخدامنعل . [ م ُ ع َ / م ُن َع ْ ع َ ] (ع ص ) جوراب منعل و منعل ؛ جورابی که بر کف آن چرم یا پوست دوخته باشند. (از اقرب الموارد).
منعللغتنامه دهخدامنعل . [ م ُ ع ِ / م ُ ن َع ْ ع ِ ] (ع ص ) نعل بند. (مهذب الاسماء). آنکه ستور را نعل میکند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انعال و
منعللغتنامه دهخدامنعل . [ م َ ع َ ] (ع ص ، اِ) زمین درشت ، اسم است آن را و صفت . (منتهی الارب ). زمین درشت و گویند نزلنا منعلاً و ارضاً منعلاً. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطبا
منعللغتنامه دهخدامنعل . [ م ُ ع َ ] (ع ص ) فرس منعل ؛ اسب سخت سم . || فرس منعل ید کذا و رجل کذا او الیدین او الرجلین ؛ اسب که میان سم و رسغ آن سپیدی باشد و گرد نگردد یا برتر گذر
منعللغتنامه دهخدامنعل . [ م ُ ن َع ْ ع َ ](ع ص ) ستور نعل کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تنعیل شود. || آنچه به شکل نعل اسب باشد. (غیاث )
منالاوسلغتنامه دهخدامنالاوس . [ م ِ ] (اِخ ) پیش از بطلمیوس بوده چه بطلمیوس در کتاب مجسطی از او نام برده است . از اوست : کتاب اشکال الکریه ، کتاب فی معرفة کمیة الأجرام المختلطة و
منالاوسلغتنامه دهخدامنالاوس . [ م ِ ] (اِخ ) پیش از بطلمیوس بوده چه بطلمیوس در کتاب مجسطی از او نام برده است . از اوست : کتاب اشکال الکریه ، کتاب فی معرفة کمیة الأجرام المختلطة و