منافیخلغتنامه دهخدامنافیخ . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِنفاخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (المنجد). رجوع به منفاخ شود.
منافیلغتنامه دهخدامنافی . [ م َفی ی ] (ص نسبی ) منسوب به گروه عبدمناف ، اگرچه قیاس این بود که عبدی گویند جهت رفع اشتباه منافی گفتند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الم
منافخلغتنامه دهخدامنافخ . [ م َ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ مِنفَخ . (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دم های آهنگران : آتشها افروخته ... و منافخ بی منافع خرد و بزرگ را دم می داد.
منافیلغتنامه دهخدامنافی . [ م ُ ](ع ص ) نیست کننده و باطل کننده . (غیاث ) (آنندراج ). || مخالف . مغایر. بر ضد. (از ناظم الاطباء). ناسازگار. ناسازوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)