منافات داشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فرق داشتن، اختلاف داشتن، تفاوت داشتن ۲. نقیض بودن، تضاد داشتن، ناهمخوانی داشتن، ناسازگار بودن، ناسازگاری داشتن، تضاد داشتن، ناهمخوان بودن
منافاتلغتنامه دهخدامنافات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) از هم جدا شدن و نفی کردن و با هم هر دیگری را نیست کردن ،چنانکه نقیض و ضدیت که میان شب و روز و گرمی و سردی است . (غیاث ) (از آنند
منافاتفرهنگ انتشارات معین(مُ) [ ع . منافاة ] (مص ل .) 1 - یکدیگر را راندن و دور کردن . 2 - مخالفت ، ضدیت .
منافاتلغتنامه دهخدامنافات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) از هم جدا شدن و نفی کردن و با هم هر دیگری را نیست کردن ،چنانکه نقیض و ضدیت که میان شب و روز و گرمی و سردی است . (غیاث ) (از آنند
روسولغتنامه دهخداروسو. [ س ُ ] (اِخ ) ژان ژاک روسو. نویسنده و متفکر مشهور فرانسوی و یکی از کسانی که در انقلاب فرانسه و ظهور سبک رمانتیسم مؤثر بوده است . وی در سال 1712 میلادی د
اسناسلغتنامه دهخدااسناس . [ اَ ] (اِخ ) یا اسناش یا اشناس . در نسخه ٔ خطی تاریخ سیستان متعلق به مرحوم بهار یک جا اسناش و جای دیگر اشناس ، در وفیات الاعیان ابن خلکان (چ مصر ج 2 ص
شفاعةلغتنامه دهخداشفاعة. [ ش َ ع َ ] (ع اِمص ) خواهش گری . قوله تعالی : و لاتنفعها شفاعة (قرآن 123/2)؛ ای ما لها شافع فتنفعها شفاعته . (از ناظم الاطباء). درخواست آمرزش گناه از کس
واحد کارلغتنامه دهخداواحد کار. [ ح ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیکی ) واحدی که برای سنجش کار یا انرژی به کار میرود. و واحد کار یا انرژی در دستگاه .S.T.M و .S.K.M کیلوگ