مناغاتلغتنامه دهخدامناغات . [ م ُ ] (از ع ، اِمص ) مناغاة. سخن نرم گفتن . خوش زبانی کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بعد، مراعات فراوان و مناغات بی پایان فرمود. (روضةالعقول ،
مناغاتفرهنگ انتشارات معین(مُ) [ ع . مناغاة ] (مص ل .) 1 - مغازله کردن با زنان . 2 - معارضه کردن با کسی . 3 - خوش زبانی کردن با کسی و مسرور کردن او را.
مناغاتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. با کسی خوشزبانی کردن و او را مسرور کردن.۲. عشقبازی کردن با زنان؛ مغازله کردن با زن.
مناجاتفرهنگ مترادف و متضاد۱. دعا، رازگویی، نیایش ۲. رازونیاز کردن (باخدا) ۳. نجوا کردن ۴. سحر، سحرگاه (در ماه رمضان)
مناغاةلغتنامه دهخدامناغاة. [ م ُ ] (ع مص ) سخن خوش گفتن . یقال : المراءة تناغی صبیها؛ ای یکلمه بما یعجبه و یسره . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مناغا
مناجات کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. رازونیاز کردن، نجوا کردن، دعا خواندن، نیایش کردن ۲. سحرخوانی کردن، مناجاتخوانی کردن، مناجاتگری کردن