مناصرلغتنامه دهخدامناصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) یاری دهنده .اسم فاعل از مناصرة. (غیاث ) (آنندراج ) : لاجرم هر دو مناصر آمدندهر دو خوشرو پشت همدیگر شدند. مولوی .رجوع به مناصرة شود.
منعصرلغتنامه دهخدامنعصر. [ م ُ ع َ ص ِ ] (ع ص ) انگور فشارده شده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فشارده شده . (ناظم الاطباء). رجوع به انعصار شود.
مناصرتلغتنامه دهخدامناصرت . [ م ُ ص َ / ص ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) یاریگری مر همدیگر را. (ناظم الاطباء). رجوع به مناصرة شود.
مناصرةلغتنامه دهخدامناصرة. [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) یاری کردن یکدیگر را. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). رجوع به مناصرت و مُناصِر شود.
مناصرةلغتنامه دهخدامناصرة. [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) یاری کردن یکدیگر را. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). رجوع به مناصرت و مُناصِر شود.
مناصرتلغتنامه دهخدامناصرت . [ م ُ ص َ / ص ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) یاریگری مر همدیگر را. (ناظم الاطباء). رجوع به مناصرة شود.