مناصلغتنامه دهخدامناص . [ م َ ناص ص ] (ع اِ) ج ِ مِنَصَّه . تختهای عروسان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). رجوع به منصه شود.
مناصلغتنامه دهخدامناص . [ م َ ] (ع مص ) بگریختن . (تاج المصادر بیهقی ). گریختن . (ترجمان القرآن ) (غیاث ) (آنندراج ). گریختن و دور شدن از چیزی و جدا گردیدن و در اساس گوید: گریخت
مناصرتلغتنامه دهخدامناصرت . [ م ُ ص َ / ص ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) یاریگری مر همدیگر را. (ناظم الاطباء). رجوع به مناصرة شود.
مناصرلغتنامه دهخدامناصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) یاری دهنده .اسم فاعل از مناصرة. (غیاث ) (آنندراج ) : لاجرم هر دو مناصر آمدندهر دو خوشرو پشت همدیگر شدند. مولوی .رجوع به مناصرة شود.
مناصاةلغتنامه دهخدامناصاة. [ م ُ ] (ع مص ) ناصیه ٔ یکدیگر گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).یکدیگر را ناصیت بگرفتن . (المصادر زوزنی ). موی پیشانی یکدیگر را گرفتن . نِصاه . (منتهی الارب
مناصفلغتنامه دهخدامناصف . [ م َ ص ِ ] (ع اِ) ج ِ مِنصَف . (منتهی الارب ). ج ِ منصف ، به معنی چاکر. (آنندراج ). ج ِ مِنصَف یا مَنصف َ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به منصف